خلاصه داستان: پدری سخت کوش و یقه آبی که فقط میخواهد یک زندگی خوب برای دختر ۸ ساله تیز هوشش فراهم کند. کار معمولی او در نظافت استخر دره سان فرناندو، منبع درآمد واقعی او: شکار و کشتن خونآشامها است.
خلاصه داستان: وزارت فرهنگ و هنر در سال ۱۳۱۰ تصمیم به تشکیل کانون بانوان گرفته تا با تشکلهای مشابه رقابت و سپس آن ها را حذف کند. میرزا محمود زنبورکچی کارمند عالیرتبه اداره سجل احوال، دعوت می شود تا در کنار دلبرجان تاجرباشی مسئولیت انتخاب اعضا و سپس فعالیت کانون را بر عهده بگیرد و …
خلاصه داستان: داستان قمار باز بدبختی است که همیشه بازنده شرط بندی است داستان از آنجایی شروع می شود که قصد دارد بزرگترین قمار زندگی اش رو انجام دهد و...